لازم است قبل از تعريف مذاكره ابتدا درباره تعريف انسان بررسي مختصري انجام دهيم. درباره تعريف انسان با عنايت به مكاتب ديني و فكري ديدگاههاي مختلفي وجود دارد. البته سيطره تعريف انسان بهعلت پيچيدگي انسان كاري بس مهم و دشوار ميباشد. شعري است منتسب به حضرت اميرالمؤمنين كه ميفرمايد:
اتزعم انك جُرم صَغير وَ فيكَ انطوي العالم الاَكبر
آيا تصور ميكني كه تو يك جرم كوچك است درحالي كه عالم اكبر در تو نهفته شده است.
به هرشكل در ميان مكاتب، بايستي ارسطو را بهويژه نماينده آن طرز تفكري در فلسفه بدانيم كه انسان را نه تنها موجودي برخوردار از زبان و عقل ميداند، بلكه علاوه بر آن او را موجودي تلقي مي كند كه همواره در كنش متقابل با ديگران به سر مي برد و موجودي سياسي است. زيرا موجودي كه خارج از اين پيوندها باشد، يا حيوان است و يا خدا. تعبير ارسطو درمورد انسان به عنوان حيوان سياسي (حيوان مدني) تا به امروز نيز گفتارمايه فلسفه سياسي است. دو تعريف انسان بهعنوان “موجود ناطق” و بهعنوان “موجود اجتماعي” يقيناً با يكديگر در كشاكش هستند. زيرا از ديدگاه ارسطو انسان، نهايتاً تنها در شناخت مكفي به ذات حقيقت عقلاني يعني در تئوريا به كمال خود ميرسد. اما اين كشاكش رابطه مكمل پرثمري نيز هست، زيرا تئورياي فلسفي همواره تنها در يك محيط عيني اجتماعي صورت ميپذيرد، كه پيدايش و تكامل آن را ممكن يا غير ممكن ميسازد. به همين سبب بايد موضوع بحث «فلسفه عملي» قرار گيرد. در همين جا نطفه مذاكره بسته ميشود. يعني انسان براساس خرد و نياز اجتماعي خويش و درراستاي جذب مطلوبيت بيشتر مجبور به كنش و همكاري با ديگران ميباشد و تنها ابزار صلحآميز آن مذاكره ميباشد.
واژه مذاكره از تركيب لاتين “Negotium” و فرم سوم “Negotiare” كه به معني “انجام تجارت” است، ريشه گرفته شده است. “Negotium” بهطور تحتاللفظي به معناي “عدم تفريح يا فراغت” است. هر روزه، در هر نقطهاي از جهان، افراد با موقعيتهايي براي مذاكره روبهرو ميشوند. برخي از مذاكرات ساده و برخي پيچيدهاند. مذاكره دو كودك براي انتخاب كانال تلويزيون، مذاكره دو نفر براي ازدواج، مذاكره دو شركت فروشنده و خريدار، مذاكره هستهاي ايران و … نمونههايي از مذاكره هستند. هر يك از ما خواستههايي داريم، خواستههايي كه ممكن است مادي يا غيرمادي باشد. همچنين ممكن است به روابط تجاري يا عاطفي مربوط باشد. نقطه شروع دستيابي به اين خواستهها مذاكره است.